نقش دل
تمام (پرانتز) ها را میبندم...رفتنت...توضیح اضافی نمیخواهد..♥
فقط نوشته ام تا او بخواند اما میدانم هیچ وقت نخواهد فهمید که با این مرکبی که به دست دارم برایش نقش دلی زدم به وسعت تمام دوست داشتن هام. دوستت دارم ای بهانه زندگی من "لطفا توجه داشته باشید بیشترین مطالبی که میخوانید اثر خود نویسنده است میخواهد باورتان شود میخواهد نشود" لطفا"،حتما" از صفحه هات دیگر هم دیدن فرمایید من تمام شدم همان لحظه که رفتی تمام شدم تو شروع زندگی من بودی و حال تمام وجودم اما من تمام شدم در پس همین گذر زمان بی تو بودن خود را باختم اما من هنوز عاشقانه میخواهمت و تو به تمام دنیا لبخند میزنی و من تمام ترسم از این است که مبادا کسی لبخند هایت را ببیند و عاشقت شود اری من در پس تمام ترس هایی که خبر از نبودنت بدهد تمام شدم... بــــــاور کن! ﻋﺠﯿـﺐ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﻨـﺪ .. ﺑﻌﻀـﯽ ﺍﺷـﮏ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ .. ﺑــﯽ ﺩﻟﯿﻞ، ﺑــﯽ ﺑﻬﺎﻧـﻪ، ﯾـﮏ ﺩﻓﻌــﻪ، ﻧﺼﻒ ﺷﺒـﯽ .. ... دیــــگر برایم مهم نیستــــ ... اینطور نمیشود شده ام سنگ صبور روزگار... دارد تمام غم های دیرینه اش را یک جا به خوردم میدهد... چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟ وقتی یکی دلش به بودنت خوشه...خیییلی باید ظالم باشی که بری... شهامت میخواهد سرد باشی و گرم لبخند بزنی... Can you feel Me !...When i think about you جواب خیانت را میتوان با 3 چیز داد متانت احانت خیانت اما من به شخصه جنایت و ترجیح میدم...... پُــرم از اشـــکــ… "دلتنگم" چه کلمه تهوع اوری شده نه؟ با خود میگویی...همه دلتنگن اما تو چه میدانی زیر این سقف اسمان چه دل هایی خفته اند...چه عشقایی خاک شده اند قصه تنهایی ما همه از ان ستاره ای اغاز میشود که ماه شبهای تاریکمان شد... حال شبی که ماه نداشته باشد را سیاهی تمامشو میگیرد حال میفهمی چرا همه دلتنگیم...چون همه تاریکیم نبودنت عادت نمیشه پتکی میشه برا ثانیه های تنهاییم که با هر ظربه اش یادم میاندازد، حماقی که کردم...که چقدر عاشقت بودمو ولت کردم میگن زمان همه دردها رو خوب میکنه اگه زمان خودش باعث درد بشه چی؟ انتظار برای تو برایم همانند پنجره ای شده که ساعت ها به ان تکیه میدهم... به راه رفته ات خیره میشوم و... در افکارت غرق میشوم جدیدا تا یکی میگوید "عزیزم" خنده ام میگیرد یاد تو می افتم یاد وقتی که میدونستم از ته بهم میگویی عزیزم تا کسی میگوید "خوبی" لبخند میزنم و پرده چشمانم را میکشم تا کسی از اتش درونم با خبر نشود انها چه میدانند من قط از فرهنگ لغات "تو " را فقط یاد گرفته ام بی تو خوبی معنا ندارد تا به گوشی ام مینگرم،تمام بند بند وجودم میگوید کاش برگردد "اما"... یادم میافتد وقتی گفتم برو...گفتی به "درک" حال به این "جهنمی" که برایم ساختی مینگرم و اشک میریزم... چه صبـحـی میـشـه مداد به دستـــ میگیرمـــــــــــ.... دلم تنگ شده برا روزایی که: به چشم هایت بگو… انقدر برای دلَم رجز نخوانند … من اهل جنگ نیستم …. شاعرم! خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم… شعری می نویسم آنوقت اگر توانستی… مرا در آغوش نگیر … دست هایمان راه هم را میدانند... تو نگران دل گمراهت باش... با همین حسرتی که در دستانم هست خط میکشم بر روی تمام آرزو های کودکانه و دخترانه ام تو رویا بودی... خنده های امروزم از گریه های دیروزم تلخ ترند... تو بی انکه بدانی مرا بدست سرنوشت میسپاری که روزی خودت درباره 2نفره هایمان در دستان آن میگفتی چه بی غیرت دستانم را چه ساده در دستانش رها ساختی... برای یکبار هم که شده...میخواهم حرف از... آینده ای بزنم که تو...نقشه آنرا کشیده ای جای خالی بوسه هایت روی لب هایم خییلی درد دارد،خییلی درد دارد... احساس همان برگ پاییزی را دارم که از تنهایی و برهوت سرمای زیاد ادما...از رنگ و رو رفت از یاد ها رفت اما غرور شکسته اش رو جمع و جور کرد تا به 2نفره هایشان لذت ببخشد...دویدند،پریدند،مرا ندیدند... پاییز... فصل برگ ریزی...فصلی که انسان کمی بیخیال خود میشود کمی ارامش،کمی گرما می طلبد،اما...کم کم از دید بقیه زرد میشود نا امید کننده همانند همان برگ پاییزی می افتد و دیگران با لذت پا روی خش خش غرورش میگذارند...چه فصل دردناکی.
خیلی حـــــــرف است...
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…!!!!
برایـــم مهم نیست دیگران
چه میگویند !
زیرا
من فقط خودم هستم ...
خودم ، که عاشق تو هستم
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست...
صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او
از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!
لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !
آنــقـَــدر کــه
دنـیـــــا بـایـد چتـــر بر سـَرش بگیـــرد
بـا احـتـیــــاط مـرا ورق بِـزند
اون صـبـحـی کـه بـا صـدای گــوشـی ازخـــــواب
بـیـدارمـیـشـی صــدات درنـمـیــاد ولـی
ازپـشــت خـط یــه صــدای مـهـربــون
مـیـگـه: تـنـبـل کــوشــولــوی مــــن
پــاشو مـیـخــوام
روزمـوبــا شـنـیـدن صـــــدات شـــروع کـنـم!
صفحه سفید کاغذ..
میخواهمـــــ از تو نقاشیـــــ بکشمــــــ.....
چشمــــــ چشمــــ دو ابرو!
تا همیـنـــــ جا کافیستـــــــــ!...
مینشینمــــ سیــــــر نگاهتـــ میکنمـ...
شبا اس میدادی" مال خودمی "
روزا بیست بار اس میدادی" دوست دارم "
ولی قهر میکردم،قبل از اینکه بخوابی اس میدادی" آشتی نکردیمااااااا "
" هنوز قهری "
دلم تنگ شده...
MiSs-A |